نوع مقاله : پژوهشی
نویسندگان
1 دانشآموختۀ دکتری فلسفۀ دین، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایران
2 دانشیار گروه فلسفه، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، ایران
چکیده
افلاطون در مواجهه با مسئله شر بیش از هر چیز میکوشید تا تنزه و تعالی خیر و مثل را از دخالت در ایجاد شر حفظ کند. از این رو جز این که سبب برخی شرور را خود آدمیان برمیشمرد، از عنصری به نام ضرورت سخن میگوید که در کنار عقل در کیهان و ساماندهی آن نقش میآفریند. وجود ضرورت به مثابه مانع و مزاحمی در مسیر کار عقل، تبیینی برای بروز نظاممند شر در جهان است. در واقع افلاطون برای یافتن راهحل بار دیگر به ثنویت روی میآورد. در این نگرش خیر میخواهد جهان را تا جایی که برایش مقدور است بدون نقص بیافریند و تا جایی که کار به دست عقل است امور بر مدار خیر میگردد، ولی ضرورت با دخالت خود در این روند اخلال میکند. در این مقاله میکوشیم با تبیین و تحلیل ضرورت، نقشهایی که میآفریند، انواع شر، عناصری مانند ایده خیر و دمیورژ در نسبت با ضرورت، نشان دهیم که افلاطون به رغم کوششهای فراوان نتوانسته از زیر بار سنگین ثنویتی که در جایجای فلسفه او به چشم میخورد شانه خالی کند.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
The Role of Necessity in Facing the Problem of Evil in Plato's Philosophy
نویسندگان [English]
1 PhD. Graduate in Philosophy of Religion, Islamic Azad University, Science and Research Branch, Tehran, Iran
2 Associate Professor at Department of Philosophy, Allameh Tabataba'i University, Tehran, Iran
چکیده [English]
Plato, when dealing with the problem of evil, more than anything, tries to keep the good and the ideas transcendent and uninvolved in evil. Therefore, apart from the fact that he recognizes humans as the cause of some evil, he talks of a concept called necessity which exists alongside rationality, and plays a vital role in the mechanism of the universe and its regulation. The existence of necessity, as an obstacle in the way of reason, provides an explanation for the systematic emergence of evil in the universe. In fact, Plato, in his attempt to find a solution, once again, resorts to duality. According to this attitude, the good wishes to form a world as perfect as possible, and as far as the reason is concerned, all the affairs will be in accordance with the good but necessity intervenes and interrupts this process. By analyzing necessity and the roles it plays in Plato’s school of thought, and explaining different types of evil in his thought, and concepts such as the idea of good and demiurge and their relation to necessity, this paper tries to show that Plato, despite his serious attempts, was not able to solve the issue of duality which is evident in his philosophy.
کلیدواژهها [English]