شناسنامه علمی شماره
نویسندگان
1 دانشیار گروه فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، ایران
2 فارغ التحصیل دکتری دانشگاه آزاد، واحد علوم و تحقیقات و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد میبد
چکیده
در مکتب فلسفی اصفهان دو گرایش فلسفی مجزا، یکی از میرداماد و دیگری از میرفندرسکی و ملارجبعلی تبریزی آغاز شد. گرایش اول، منجر به پیدایش حکمت متعالیه شد و گرایش دوم، منجر به پیدایش مکتب مشایی ملارجبعلی تبریزی گردید. پیروان مکتب مشایی ملارجبعلی تبریزی همچون قاضی سعید قمی، پیرزاده قمی و... آن گاه که به ظواهر آیات و روایات توجه میکردند، نمیتوانستند اصالت وجود و لوازم آن همچون اشتراک معنوی وجود و وحدت و تشکیک مراتب آن را بپذیرند؛ چرا که میپنداشتند با اصالت وجود و اشتراک معنوی آن، خداوند و خالق در ردیف مخلوقات قرار گرفته و این با رویکرد تنزیهی آیات و روایات سازگار نیست. آنان اصالت وجود و لوازم آن را با بسیاری از اعتقادات و باورهای دینی در باب توحید واجب ناسازگار میدیدند. آنان به شدت با اصالت وجود مخالفت کرده و اصالت ماهیت و لوازم آن همچون «اشتراک لفظی وجود» بین واجب و ممکنات را پذیرفته و تباین و کثرت موجودات را با یکدیگر نتیجه گرفتهاند.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Religious Causes and Motives of Mulla Rajab Ali Tabrizi and Qadi Said Qumi in Denying Mulla Sadra’s Principality of Being
نویسندگان [English]
1 Associate Professor at the Department of Philosophy, Faculty of Literature and Humanities, Allameh Tabataba'i University, Tehran, Iran
2 PhD Graduated of Islamic Azad University, Science and Research Branch, and Faculty Member of Islamic Azad University, Meybod Branch, Iran
چکیده [English]
There arose two distinctive philosophical approaches in the philosophical school of Isfahan: one originating from Mirdamad and the other from Mirfindiriski and Mulla Rajab Ali Tabrizi. The first approach resulted in the emergence of the Transcendent Theosophy and the second one in that of the peripatetic school of Mulla Rajab Ali Tabrizi. Taking the external meanings of Quranic verses and traditions into consideration, the proponents of the peripatetic school of Mulla Rajab Ali Tabrizi such as Qadi Said Qumi, Pirzadeh Qumi, etc. did not admit the principality of being and its implications such as the equivocation of being, unity of being, and analogical gradation of being. They argued that the principality of being and its equivocation would place God or the Creator in the same line as the creatures. This is not consistent with the transcendental approach toward God in Quranic verses and traditions. They did not consider the principality of being and its implications compatible with certain religious doctrines and beliefs on the unity of the necessary being. Drastically opposing the principality of being, they approved the principality of quiddity and its implications such as homonymy of being extending from the necessary being to the contingent being. Thus they concluded that beings are heterogeneous and multiple.
کلیدواژهها [English]